16 میلیمتری، سیاه و سفید.
نویسنده و کارگردان: همایون شهنواز (براساس نوشتهای از رکنزاده آدمیت)
دستیار کارگردان: سامی تحصنی _ احمد سلیمانی
فیلمبرداران: وانوش وارطانیان فریدون قوانلو و مهرداد
مونتاژ: داود یوسفیان و منوچهر اولیائی موسیقی
متن: احمد پژمان و علی رهبری
طراح گریم : فرهنگ معیری
صداگذار: مصطفی مصطفوی
دستیار فیلم بردار: نقشینه
بازیگران: هایگاز استپانیان، هاشم ارکان، منوچهر فرید، محمود جوهری(زنده یاد محمد جوهری در نقش رئیسعلی دلواری، که بعد از پایان سریال در حادثهای رانندگی از دنیا رفت)، نعمت گرجی، اسماعیل داورفر، قاسم سیف، کاوه مخبری، مهدویفر، ولی شیراندامی، شهروز رامتین، منوچهر آذری، قاسم پورشکیبا، مستانه جزایری آتش خیر، هایگار حامدی، مجید شهباز، یداله محمد نژاد، رفیعی، کاظم افرندنیا، حمید طاعتی، مستانه جزایری ،عنایتاله شفیعی، مهری ودادیان و
داستان سریال: دلیران تنگستان حکایت مقاومت مردم تنگستان در برابر حضور انگلستان در جنوب ایران بود. دلیران تنگستان از مجموعههایی بود توسط دفتر طرحهای فیلمسازی تهیه شده و در تلویزیون به نمایش درآمده. این مجموعه با محتوایی تاریخی به مدت 14 ساعت حكایت از مبارزات و مقاومت مردم تنگستان در جنوب ایران علیه بیگانگان استعمارگر دارد. در آن زمان از این مجموعه به عنوان یك مجموعهی طولانی، سنگین و پرهزینه یاد میكردند.
سریال دلیران تنگستان در چهارده قسمت در طول دو سال ساخته شد و یک گروه ۵۰۰ نفری به کارگردانی شهنواز در بوشهر، منطقهی تنگستان شامل اهرم، چغادک، تنگک، بندر سیراف (طاهری)، ده سولقان، شیراز و تهران و ده کمپ، فیلمبرداری به طریق ۱۶ میلیمتری را صورت دادند. پخش این فیلم به علت نبود سیستم پخش رنگی به صورت سیاه و سفید انجام شد.
سریال دلیران تنگستان با پخشهای مکررش دو نقش مهم را در سالهای بعد از انقلاب ایفا کرد. نخست، معرفی شهید رئیس علی دلواری در قالب سریالی خوش ساخت و جذاب به صورتی فراگیر ازطریق رسانه تلویزیون. دوم، شوراندن و تهییج نیروهای مردمی درسالهای دفاع مقدس علیه مین بعثی از طریق تأکید بر ارزشهای والای اسلامی و شیعی شخصیت پرجذبهای چون شهید رئیس علی دلواری که با تأسی به سید و سالار شهیدان به قیام علیه مین وقت انگلیس در جنوب پرداخته بود.
این فیلم هرچند براساس کتاب”دلیران تنگستان” اثر”محمد حسن رکنزاده آدمیت” ساخته شده ولی همایون شهنواز از کتب تاریخی دیگری نیز دراین زمینه استفاده نمود. از دیگر نقاط قوت این سریال صدای رسا و دلنشین مرحوم” بخشو” میباشد که جنگ نامه میخواند و این خود تنها صدای ماندگار از آن مرحوم میباشد. عدم استفاده از گویش اهالی این منطقه درگفتار بازیگران و حتی موسیقی محلی استان را از نقصهای این سریال عنوان كردند.
برگزیده بخشهایی از گفتگوی اختصاصی با همایون شهنواز، کارگردان سریال دلیران تنگستان که میتواند ما را در امر تحقیق برنامههای تاریخی یاری کند .
- چه شد که موضوع رئیس علی دلواری را برای ساخت سریال انتخاب کردید؟
. آن چه باعث شد من به این موضوع و به ماجرای نهضت مردم جنوب علاقه مند شوم در واقع یک اتفاق خیلی ساده بود که ممکن بود اصلاً رخ ندهد. من دانشجوی رشته حقوق ی دانشگاه تهران بودم. در آن زمان رهبران نهضتهای ضد استعمار آفریقا و آسیا جذابیت خاصی داشتند و برای جوانان آن دوره قهرمان دنیا محسوب میشدند. چه گوارا هم همین موقعیت را داشت و هنوز هم دارد و اخیراً هم فیلمی درباره او ساختهاند. شخصیتی که من آن وقت درباره او تحقیق میکردم لومومبا رهبر نهضت مردم کنگو بود و به دست کمپانیها و شرکتهای چند ملیتی که کنگو را غارت میکردند کشته شد. من حین تحقیق درباره او در کتاب فروشیهای رو به روی دانشگاه تهران یکی دو کتاب درباره ایشان پیدا کردم. قرار بود رسالهای درباره لومومبا بنویسم و چون حقوق ی میخواندم، میخواستم درباره چگونگی و سیر تحول نهضت کنگو به رهبری لومومبا و اخراج بلژیکها و غیره تحقیق کنم. به طور اتفاقی در ردیف کتابها چشمم به کتابی برخورد به نام دلیران تنگستانی» نوشته رکنزاده آدمیت. از اسم کتاب خوشم آمد چون آهنگین بود. سرسری نگاهی کردم و آن را خریدم و به خانه برگشتم. پدرم که سنی از او گذشته بود و کمتر بیرون میرفت وقتی ما بچهها به خانه برمیگشتیم از بیرون سؤال میکرد. من که برگشتم خانه پرسید چه کتابی خریدی و من هم آن را به او نشان دادم. به محض این که نام کتاب و نویسنده آن را دید، گفت این نویسنده دوست من است و من میخواهم او را ببینم. ناشر کتاب، انتشارات اقبال بود. با آن جا تماس گرفتم و خلاصه پس از دو سه روز دوندگی آدرس منزل و تلفن آقای آدمیت را پیدا کردم و بعد با تماس تلفنی، قراری با ایشان گذاشتم و همراه پدر به خدمت ایشان رفتیم
- این ملاقات مربوط به چه سالی بود؟
سال 1348 بود. پدرم در آن جلسه به آقای آدمیت گفت که پسرم در انگلیس سینما و فیلم سازی خوانده و ایشان هم خیلی استقبال کرد.
• این ایده پدرتان بود یا ایده خود شما؟
ایده خود من بود. آدمی پر از آرزوست و ذهن من هم پر از فیلمهای نساخته. دلیران تنگستان» هم یکی از آنها بود. وقتی پدرم این مسأله را به ایشان گفت و نظر او را جویا شد، آقای آدمیت حرفی به من زد که هنوز در خاطر دارم. او گفت: این مبارزان با دست خالی با انگلیسیها جنگیدند و جنگ هم این گونه نبود که اگر رئیس علی کشته شود، ماجرا متوقف شود، بلکه یک نهضت بود که شعلهور شد و شعلهاش جاودان شد و این موجب حفظ استقلال ایران در گذشته و حال و آینده خواهد بود. نظر او درباره ساخت فیلم مساعد بود و گفت خیلی عالیست که این کار انجام شود. ما به این افراد مدیون هستیم و اگر امروز با هواپیما وارد بوشهر میشویم و به ویزا و پاسپورت و اجازه ورود و اقامت نیاز نداریم و بخشی از کشور سرافراز ایران است، نتیجه همت، تلاش و کوشش آنها بودهاست.
آدمیت حرف جالبی هم زد که آن موقع نمیفهمیدم منظورش چیست میگفت: اینها دست شان از خاک بیرون است» این حرف خیلی روی من اثر گذاشت پرسیدم منظورتان چیست؟ گفت: هرچند زیر خاک خفتهاند ولی با دست شان اشاره میکنند که راه ما را ادامه دهید». جالب این که هفته پیش به من خبر دادند عدهای از بوشهر آمدهاند و خواهان ملاقات با شما هستند. بعد از یکی دو ساعت خود را به منزل رساندم دیدم چند نفر پشت در منتظرند. با شرمندگی در را باز کردم و وارد منزل شدیم. پس از گپ و گفت زیاد، یکی از آنها که جانباز جنگ تحمیلی بود و در روز چهارم نبرد در جبهه خرمشهر یک پایش به طور کلی و پای دیگرش را از زانو به پایین از دست داده بود، چند قطعه شعر خواند که تعبیر دستش از خاک بیرون است» را در شعر او هم شنیدم.
- در آن موقع هزینه یک فیلم سینمایی چقدر بود؟ و كار چگونه پیش رفت؟
بین صد تا صد و بیست هزار تومان. بعد از پیگری زیاد، در کشوی یکی از معاونین پیدا شد و بالاخره به عنوان اولین سفارش رادیو و تلویزیون آن موقع، برای اجرا به سازمان تل فیلم که امروز سیما فیلم شده، به آقای ملک سامان ویسی، رئیس آن جا محول شد و من برای بازبینی به بوشهر رفتم. بعد که شرایطی فراهم شد، با گروهی شش نفره برای تحقیق به بوشهر سفر کردیم که از میان آنها تنها خانم پارسی پور، فرناز بهزادی - طراح لباس- و مهدی حسابی - فیلم بردار- را به یاد دارم. ما نه تنها به بوشهر بلکه به تمام مناطقی که سرداران جنوب زندگی میکردند رفتیم. یادم هست که خانم بدرالملوک تنگستانی از بازماندگان باقرخان و شهید احمدخان تنگستانی هم ما را همراهی میکردند و با کمک و راهنمایی ایشان به دیدار بازماندگان خوانین و برخی از مبارزان و سرداران رفتیم. به دلوار و اهرم تنگستان رفتیم و همین طور قلعه شنبه که در آن جا با غلام رزمی یاغی دوران شاه ملاقات کردیم. با داراب خان منصوری و محمدخان امیرعضدی فرزند برومند ناصر دیوان کازرونی هم دیداری داشتیم. از طرف مناطق غربی بوشهر هم تا بندرهای دیلم، گناوه، ریگ و قلعه امام حسن هم رفتیم. این مسافرت برای من اهمیت زیادی داشت. لوکیشنها را در همان مکانهای تاریخی و تقریباً با توجه به این که چندان تغییری نسبت به گذشته نکرده بودند و همان حال و هوا را داشتند انتخاب کردم. بعضی از آدمها، بازمانده هم در زمان رئیس علی بودند. از جمله مردی بود به نام خورشید که وقتی حرف میزد و تعریف میکرد خیلی روی من تأثیر میگذاشت. حاصل آن کار گردآوری اسناد و مدارک بود. من تا آن روز به بوشهر نرفته بودم و در آن فرصت این شهر را شناختم. این سفر پانزده روز طول کشید. ابتدا به بوشهر رفتیم و بعد به سمت مُند حرکت کردیم. با قایق از رودخانه مُند گذشتیم چون پلی در کار نبود. یک جاده خاکی صعب العبور بود و به ندرت ماشین رد میشد. رفتیم بندر دیر و طاهری - تا گاز بندی. قسمت یک تا سه این سریال در قلعه نصوری در بندر طاهری و ساحل و نخلستان های بندر دیر و کنگان فیلمبرداری شد. خلاصه بعد از این سفر فیلمنامه را تکمیل کردیم. با اطلاعاتی که از کتاب و گفت و گو با آقای آدمیت و این سفر به دست آورده بودم کار و ایده من تکمیل شد. این سفر من را خیلی تحت تأثیر قرارداد و به آن حال و هوا برد. چون بوشهر هنوز دست نخورده بود و با بوشهر امروز زمین تا آسمان تفاوت داشت.
• یعنی بوشهر چهل سال پیش که شما به آن جا سفر کردید، به بوشهر زمان رئیس علی نزدیک بود؟
بله، هنوز نیروی هوایی و نیروی دریایی ساخته نشده بود. و تازه زمزمه تأسیس آن به گوش میرسید، . بعد از این که فیلم نامه را تکمیل کردم، با آقای آدمیت قرار گذاشتم و با هم به محضر رفتیم و مبلغ ده هزار تومان به او دادم و امتیاز داستان آن کتاب را برای تلویزیون خریدم، هر چند که آن موقع این چیزها باب نبود. پس از آن به فکر تهیه امکانات افتادیم؛ یعنی انتخاب بازیگر، آکسسوار صحنه و. که کاملاً هم انجام شد. دستیاران و همکاران من آقایان ابراهیم مختاری، احمد سلیمانی، نایینی، و خانم زهرا کاظمی و (همسرش هاشمی) و شهلا اعتدالی و مرحوم فرهنگ معیری بودند. آقای عبدالله اسکندری و بهرام پور و خیلیهای دیگر هم بودند. درباره صدابرداری هم باید توضیح دهم که صدابرداری این فیلم سرصحنه نبود و دوبله شده بود. مدیر دوبلاژ من آقای هوشنگ لطیفپور بود، . برای بازسازی دیالوگهای این فیلم به کارشناسهای بومی نیاز داشتم. زبان هر منطقهای حال و فضای خاص خودش را دارد. آن چه مورد نظر من بود، حفظ منطق زبان منطقه بود. برای مثال؛ بوشهریها از جملات کوتاه و سریع استفاده می کنند. کسانی مثل بیابانی و منوچهر آتشی، شاعر شوریده جنوب، مرا راهنمایی میکردند که دیالوگهای خودم را که عادی نوشته بودم تنظیم کنم. زنده یاد بیابانی مدت کوتاهی در بوشهر و بعد هم تا جایی که امکان داشت در تهران با من همکاری کرد. در دوبلاژ فیلم هم از زنده یاد منوچهر آتشی استفاده کردم.
برای عوامل فیلم کمپ درست کرده بودیم. قسمت ارتشها هم جدا بود. آنها صبحها شیپور میزدند و برنامه صبحگاهی داشتند و شبها هم خاموشی. در محل استقرار خودشان تعمیرگاه کامیون و آشپزخانه و طویله و دفتر و دستک و غیره هم داشتند. حدود چهارصد سرباز و درجهدار از تهران، شیراز و غیره آورده بودند. نگه داشتن این عوامل کار آسانی نبود ولی آنها با من هماهنگ بودند. برای موسیقی فیلم از آقای پژمان دعوت کردم که خودش هم اهل جنوب و بستک بود. ایشان در زمینه کاری خودش استاد است و موسیقی و سازهای منطقه را خوب میشناسد و من نظرم این بود که از موسیقی و سازهای منطقه مثل دمام، سنج، نی و نی انبان و غیره استفاده شود که ایشان هم همین کار را انجام داد. اما آقای پژمان برای ساخت بخشی از موسیقی که به حضور خارجیها و صحنههایی از کنسولگری انگلیس، واسموس و غیره ارتباط پیدا میکرد، آقای علی رهبری را معرفی کرد و من هم این نظر را پسندیدم. به هرحال، من مصمم بودم که این کار را انجام بدهم و خیلی هم خوش شانس بودم و البته جست و جو کردم تا همکارانی را انتخاب کنم که تا آخر راه با من باشند، هر چند بعضی از آنها تا نیمه راه بیشتر نیامدند.
- بازیگران چه؟
بازیگران را غالباً از میان کسانی انتخاب کردم که قبل از آن خیلی کم جلوی دوربین رفته بودند.
- چرا؟
فکر میکردم بازیگری که در یک شل قرار میگیرد، باید بدیع باشد- مثلاً کسی که نقش آقای چیک» را بازی کرده است. آشنایی من با او خیلی جالب است و این باید یک جوری جفت و جور میشد. در خیابان شاه عباس سابق، اتومبیلم مقابل یک گالری نقاشی خاموش شد، میخواستم آن را هل بدهم که یک آقایی قوی هیکل از آن گالری آمد بیرون و گفت به شما کمک می کنم. بعد که ماشین روشن شد برای شستن دستانم با مهربانی مرا به داخل گالری برد.
من تردید داشتم ولی سر آخر به او گفتم فکر میکنم شما برای بازی در یکی از نقشهای فیلم من مناسب باشید و دوست دارم از شما تست بگیرم. پرسید چه نقشی و من برایش توضیح دادم. گفت: من زمان انگلیسیها کارمند شرکت نفت آبادان بودم. آنها مرا اخراج کردند. من گروه تئاتر داشتم. یک سگ زشت هم داشتم که اسمش را چرچیل» گذاشته بودم. ادای انگلیسیها را درمیآورد و بعد شروع کرد به حرف زدن با افههای مختلف. خیلی برایم جالب بود. گفتم بیا دفتر تا قرار داد بنویسیم. کل مبلغ قرارداد او هشت هزار تومان بود. او بیشتر از یک ماه مغازهاش را بست و به بوشهر آمد، چون به این کار عشق میورزید. آقای افرندنیا هم به همین ترتیب. جایی گفتهاست که اولین کاری که در آن ظاهر شده همین فیلم بوده. البته بازیگرهایی هم داشتم که الان با حسرت از آنها یاد میکنم؛ مثل آقای اسماعیل داورفر که واقعاً نقش حاج سید محمد کازرونی را زنده کرد. من به این نقش این گونه نگاه میکردم که بازاریهای آن زمان، ضمن این که زندگی سنتی داشتند، رفتار سنتی هم داشتند و این رفتار شناخته شده بود. از آن طرف رفتارهایی هم بود مثل این که رئیس علی چطور سوار اسب میشد یا مثلاً در خانه چه رفتاری با همسر خودش داشت؟! ما درباره بازاریها شناخت بیشتری داشتیم چون فیلم بیشتری از آنها ساخته شدهبود. البته این شخص- سید محمد کازرونی - یک بازاری است اما فقط به فکر منافع خودش نیست و زندگیاش را به خاطر حمایت و پشتیبانی از نهضت مردم جنوب فدا میکند و در منطقه نام نیکی از خود باقی گذاشتهاست. من برای مراسم روز خلیج فارس که به آن جا رفته بودم دیدم درباره همین حاج سید محمدرضا کازرونی کتابی هم چاپ کرده بودند و معلوم شد که چقدر انسان خیّری بوده، چه کمکهایی به نهضت کرده و متحمل چه دردسرهایی شدهاست. بازیگران دیگری هم بودند که متأسفانه باید از اکثر آنها با عنوان زنده یاد یاد کنیم. چند روز پیش آلبوم عکسهای مربوط به آن دوره را ورق میزدم. آن جوانهای شاداب و خندان دیگر بین ما نیستند. از خودم پرسیدم همه رفتند پس تو چرا ماندی، چه کار میخواهی انجام دهی؟ بهار سال گذشته فرهنگ معیری و اسماعیل داورفر به فاصله یکی دو ماه از دنیا رفتند. زنده یاد خانم آتشخیر نقش نبات را بازی کرد.
- محمود جوهری را چطور پیدا کردید؟
سر کلاسهای مهدی فروغ در دانشکده تئاتر. در کلاس چشمم به محمود جوهری افتاد و از چهره و نجابت نگاهش خوشم آمد. خیلی شبیه به عکس واقعی رئیس علی بود. به او پیشنهاد بازی دادم اما او گفت تا به حال جلو دوربین نرفتهام. گفتم تا به حال کار نمایشی انجام دادهای؟ گفت با عباس جوانمرد کار کردم و پهلوان اکبر میمیرد را بازی کردم، اما جلوی دوربین بازی نکردم. و از من برنمیآید. زنده یاد دکتر فروغ به من کمکهای زیادی کرد. من از دانشکده ایشان چیزی حدود چهارده بازیگر انتخاب کردم.
- برای بازی گرفتن از این افراد آماتور چه شیوهای پیش گرفتید؟
به آنها میگفتم من خودم به شما توضیح میدهم و با این توضیح شما میفهمید که من چه میخواهم و یک خواهش هم دارم و آن این که اگر متوجه نمیشوید، بگویید تا باز هم برای شما توضیح بدهم. این روش بهتر بود از این که بگوییم آقای جوهری این جا به طرف پنجره برو، سرت را از پنجره بیرون کن و بعد برگرد، دوباره روی صندلی بنشین.
میگفتم کسی میآید که میخواهد به تو و به نهضت کمک کند. برو از پنجره ببین آمده است یا نه. تو باید با گشادهرویی و صمیمیت از او پذیرایی کنی. با این روش شخص به راحتی با دیگران کار میکند. به هر حال کاری کردم که هرچه فکر میکنم، میبینم تأثیر عمیقی بر همه گذاشتهاست. در یکی از سفرهای اخیر که به بوشهر رفته بودم، بعضی از افراد را دیدم که بعد از سی و هشت سال، قسمت هایی از دیالوگ های فیلم را به یاد داشتند.
- شما از خود بخشو» هم در فیلم برای بازی نقش خودش استفاده کردید. درباره او بگویید.
بله، وقتی به بخشو گفتم میخواهم راجع به رئیس علی فیلم بسازم، با جان و دل پذیرفت و بخشو حالا بیش از سی سال است که فوت کرده. صدایش هم روی فیلم هست. من میخواستم صدای او را ضبط کنم، بوشهر مرکز فرستنده تلویزیونی نداشت. میخواستم به شیراز ببرم، ولی استودیوی آن جا هم راه اندازی نشده بود. بالاخره با صدابردار خودم و ضبط صوت و گرفتن کمک از اتاق ضبط شیراز، او را به آن جا بردم و یکی دو شبه ضبط کردیم. آن چه را که بلد بود برای ما اجرا کرد: پرده خوانی، محلی، شروه خوانی، نوحه خوانی، شاهنامه، همه را خواند و من هم ضبط کردم.
- الآن این آثار کجاست؟
همان موقع به آرشیو تلویزیون دادم، اگر حساب و کتابی باشد باید موجود باشد. آقای محمود یوسفی شاعر هم لطفی کرد و یک نواری برای من آورد که میگفت آن را از شیراز و جاهای دیگر ضبط کردهایم. صدای بخشو بود. خلاصه این که خود بخشو نقش خودش را اجرا کرد؛ کسی که میخواند و همه پروانهوار دور او جمع میشوند. بخشو کسی بود که صد هزار تومان میپرداختند که در دهه عاشورا در آبادان بخواند و از آن طرف بوشهریها میگفتند ما صد و بیست هزار تومان میدهیم. بخشو که من به منزل او هم رفته بودم، انسان خیّری بود و بسیار زندگی سادهای داشت و رانندگی میکرد یک ماشین آریا داشت و پولهایی را که درمیآورد، خرج خانوادههایی میکرد که تحت سرپرستیاش بودند.
• آیا در سریال دلیران تنگستان، آزاد بودید و هرچه میخواستید در اختیارتان قرار میدادند؟
خیر، این گونه نبود، اولاً که یک سال اول قرار بود ناوهای نیروی دریایی بیایند که ما بستن ساحل دلوار را فیلم بگیرم، ولی نیامدند. ما هم ناچاراً صحنههایی را نگرفتیم. شما تصور کنید که چقدر مایه زحمت است؛ آن تعداد اسب آن همه آدم، را کورد دارد، به هرحال، ناوها نیامدند و هیچ توضیحی هم برای علت نیامدن ارائه نکردند. بعد هم ما چون میخواستیم هرچه بیشتر به نخلستان جنوب نزدیک باشیم، ما را به بندر دیر بردند و گفتند که نزدیکترین جا به ساحل نخلستان همین جاست. آن هم با آب یکی دو کیلومتر فاصله داشت. مجبور بودیم با لنزن تله بگیریم چون امکان مانور ما محدود بود، مثلاً اگر قرار بود که توپ شلیک شود، تا توپ را در این مسیر حمل کنیم و برگردیم سه ساعت طول میکشید. البته این را هم باید در نظر داشته باشیم که این اولین فیلم و سریال است که ساخته شد و در واقع از آن به بعد بود که بسیاری از سریالها مثل سلطان صاحبقران یا آتش بدون دود و غارتگران ساخته شد. خودم هم در ابتدای کار دلیران تنگستان تردید داشتم که آیا مقبولیت خواهد یافت یا خیر.
. تیم ما تیم خوبی بود. من به کسانی که فیلم تاریخی میسازند یا کسانی که ماجرای فیلم آنها در میان مردم میگذرد دو سه توصیه دارم؛ یکی این که حتماً در منطقه وقوع تاریخ کارشان را بسازند. شاید عدهای شهرک سینمایی را انتخاب کنند، البته این حرف دیگری است. دوم این که حتماً با مردم منطقه بیامیزند چون به هرحال اتفاقی که در آن جا رخ دادهاست، از آن مردم نشأت گرفته و نیرو یافته و سوم این که به ویژه بازیگران، مخصوصاً بازیگرا ن نقش اول، با منطقه آشنا شوند و با مردم آن ارتباط نزدیک داشته باشند، جوری که انگار با آنان زندگی کردهاند. این مسائل به کار ویژگیهایی میدهد، از جمله این که ماجرا در مقابل دوربین صادقانه اتفاق میافتد. اینها چیزهایی است که نمیشود به آسانی توضیح داد و ما تنها پیامدهای آنها را میبینیم. یک آدم چطور میتواند نقش رئیس علی را ایفا کند بدون این که با مردم منطقهای که رئیس علی آن جا زندگی میکرد آشنایی داشته باشد؟ من محمود جوهری را، با یک مهتر از خود منطقه و یک ملازم با تفنگ و قطار فشنگ و اسب، واداشتم که با هم زندگی کنند. اینها با هم جور شدند و محمود جوهری خیلی چیزها از آنها گرفت.
- چرا محمود جوهری و شهروز رامتین تمرین نکردند که به جای خودشان دوبله کنند؟ شما از دوبلور هم استفاده کرده بودید.
به خاطر نداشتن امکانات! ما نتوانستیم سرصحنه صداگذاری کنیم، قرار شد دوبله کنیم. دو ماه به عید نوروز مانده بود و من هم در حال مونتاژ بودم.
- چرا فیلم را رنگی نساختید؟
آن موقع همه فریاد میزدند که رنگی بگیرید اما من میگفتم وقتی تلویزیون سیاه و سفید است، برای چه رنگی بگیریم؟ اتفاقاً چقدر خوب شد که سیاه و سفید گرفتیم، برای این که اگر رنگی بود تا این حد نمیتوانست حال و هوای گذشته را القا کند. به هر حال تصمیم گرفتیم شبانه روز کار کنیم و فیلم را آماده کنیم.
- دوباره برگردیم سراغ فیلم نامه. آیا برای تحقیق و نوشتن همکار هم داشتید؟
همکار که داشتم، اما منابع محدود بود. کتابهایی که من برای نوشتن دلیران تنگستان از آنها استفاده کردم اینها بودند؛ دو سفرنامه از جنوب ایران، به سوی شرق، زیر آفتاب سوزان، کتاب آدمیت، آثار واسموس، پلیس جنوب، و یک سری کتاب هم از برادرم که در آکسفورد درس میخواند، گرفتم. برادرم دانشجوی رشته اقتصاد بود. از او خواستم که اگر وزارت خارجه اسناد گذشته را منتشر کرده یا کتابی در این باره چاپ شده است، برای من بفرستد. او کمک زیادی به من کرد.
- چرا گویش اصلی انتخاب شد؟
آقای بیابانی اصرار داشت که گویش منطقهای باشد، ولی منوچهر آتشی گفت که باید گویش تهرانی را هم به کار بگیریم تا همه بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. این فیلم با صدای اصل سرصحنه و دوبله باند بود. در آن جا مونتاز کردم و گفتم که دوست دارم این فیلم پخش بشود، ولی گویا صلاح ندیدند و پخش نکردند.
- چرا برخلاف نام کتاب آدمیت که دلیران تنگستانی بود، شما دلیران تنگستان» را برای سریال انتخاب کردید؟
برای این که من کل منطقه را میخواستم به تصویر بکشم.
- آیا واسموس آلمانی هم جزو دلیران تنگستان بود؟
نه، این طور نبود. من به خوبی نشان دادم که او مأموریتی داشت ولی موقعی به تنگستانیها و دشتستانیها میرسد که دست خالی است. انگلیسیها تمام چیزهایی را که با خود داشت از او گرفتند و در واقع واسموس به تنگستانیها پناهنده شد من سندی دیدم که نشان میدهد ده هزار تومان به غضنفرالسلطنه بدهکار است و خیلی هم تلاش میکند تا از دولت آلمان این پول را دریافت کند و بدهی خود را بپردازد.
برگرفتهشده از: ماهنامه شاهد یاران، شماره 52
تبریک میلاد باسعادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله و آغاز دهه کرامت
پیام تبریک میلاد حضرت رسول اکرم و امام جعفر صادق علیه السلام
هم ,فیلم ,یک ,بوشهر ,کار ,آقای ,این که ,رئیس علی ,آن جا ,دلیران تنگستان ,در آن ,سریال دلیران تنگستان
درباره این سایت